جعبه ی باز سازت را کنار تربگذار که ... پای غفلت عابران نشکند حفاظ غرورت را . حالاکه می نوازیآهنگ نیاز را رو به دیوارچرا ؟! رو به خیابان بایست میدان ، عابر نیست از صبح دو زانو به شنیدنت نشسته است . ویلون نواز! از نیاز با ساز چه گفتی؟ که معصومانه سر به شانه های لرزانت گذاشته و تو را زار می زند... . آرشه ات را از گیسوی کدام پری ساخته ای که با سازت هم راز است ؟ . بنواز: باز " ای اله ی ناز ... با دل من .... " و بساز شکوه استغنا را